مختصري از تاريخنگاري در ايران تا عصر پهلوي
نوشته شده توسط : رضا

علي رغم تداوم حمايت اشرافيت قاچار از مورخين سنتي، ترجمه آثار نويسندگان اروپايي ، منجر به نوعي توسعه تاريخنگاري فارسي شد. اين تاثير كه به نحوي بطئي و كند رخ نمود در اواخر قرن نوزدهم خود را در آئينه اسكندري ميرزا آقا خان كرماني نشان داد و در اوايل قرن بيستم، يعني در دوره مشروطيت به اوج خود رسيد.[1]

            برخورد ايران با مدنيت جديد اروپا، علاوه بر نهضت ترجمه، دلايل ديگري نيز داشت كه شايد اهميت پاره اي از آنها كمتر از ترجمه هم نبود كه از جمله آنها مي توان از عوال زير نام برد:

1-         شكست هاي ايران از روس و گاهي از قدرت اروپا كه موجبات تحرك عده اي را فراهم ساخت. اين امر خود به انگيزه اي براي ترجمه آثار اروپايي تبديل شده و تاريخ پطر كبير – اثر ولتر و نيز شرح احوالات ناپلئون – شارل دوازدهم و اسكندر مقدوني – در همين دوره به فارسي ترجمه شد. همچنين شخصي به نام ميراز رضا مهندس «انحطاط و زوال امپراتوري روم» تاليف گيبن را تحت عنوان تاريخ تنزل و خرابي دولت روم براي عباس ميرازا به فارسي ترجمه كرد.

2-         كشفيات تاريخي، خواندن سنگ نبشته هاي باستاني و تحقيقات شرق شناسان نيز عواملي بودند كه در آشنايي ايران با تمدن اروپا موثر افتادند.

3-         تاسيس مدرسه دارالفنون.

4-         رمانهاي تاريخي و ترجمه آنها كه آشنايي با ادبيات تاريخي اروپا را به دنبال داشت.

5-         سياحتنامه هاي اروپائيان و سفرنامه هاي ايرانيان مثل سفرنامه خسروميرزا، ميرزا اصالح شيرازي و نظام الدوله آجودانباشي و خاطرات امين الدوله و اعتماد السلطنه.[2]

عوامل فوق كه موجب طرح تاريخنگاري در ايرن گرديد. طبعاً داراي نتايج و پي آمدهايي بود كه شايد اثرات آن را در جامعه فعلي ايران نيز بشود مشاهده كرد. در اين دوره، به طور كلي افق تفكر تاريخي تا اندازه اي ترقي كرد. در مفهوم و متد تاريخ تغييراتي حاصل شد و به معايب تاريخنگاري سنتي نيز پي برده شد. علاوه بر همه اينها علاقه و توجه خاص نسبت به تاريخ ايران باستان پيدا شد كه خود معلول رواج تفكر ناسيوناليستي بوده است. شرحي كه اعتماد السلطنه تحت عنوان «تصحيح علم تاريخ» نوشته مي تواند مويد اين گرايش باشد.

      روي هم رفته انعكاس تحول در عرصه تاريخنگاري ايران را كه در نتيجه عوامل فوق و عوامل ديگر ايجاد شد، مي توان در آثار زير مشاهده كرد:

      نامه خسروان از جلال الدين ميرزا، تاريخ ايران از صنيع الدوله، تاريخ سوانح افغانستان از اعتضاد السلطنه، تاريخ مفصل افغانستان از مودب السلطان، تاريخ كلده و آشور از لسان السلطانه، تاريخ ملل مشرق از مترجم السلطنه، تاريخ يونان از نصرت السلطان و غيره.

      هر چند اغلب اين آثار در حكم ترجمه هستند ولي اعتبار شان به اين است كه روش كهن تاريخنگاري را كنار زده اند.[3]

      اما پيشرو واقعي انتقاد از سنت تاريخ نويسي، ميرزا فتحعلي آخوندزاده است كه در كتاب ايرادات بر روضه الصفاي ناصري سبك و موضوع و ماهيت تاريخنگاري را به شدت انتقاد كرد هاست. سيد جمال الدين اسد آبادي نيز يكي از پيشگامان انتقاد به شيوه تاريخنگاري مشرق (عرب – ايراني – ترك) محسوب مي شود. در عصر او دو مورخ ظهور كردند كه سهم زيادي در پيشرفت تاريخنگاري ايران داشتند: نخست محمد حسن خان اعتماد السلطنه، فارغ التحصيل دوره اول دارلفنون، كه در طي 4 سال ماموريت در فرانسه – به جايي رسيد كه توانست تاريخ، جغرافيا و ادبيات فرانسه را در دانشگاه پاريس تدريس كند. وي در سال 1308/هـ . ق تاريخ اشكانيان را به نگارش در آورد و طي 4 سال سه جلد بزرگ تاريخ اشكاني را تدوين كرد. اين كتاب ظاهراً نخستين تاريخي است كه به علمي و به زبان فارسي نوشته شده است.[4]

      پس از او منطق الملك و ميرزا آقاخان كرماني دست به تدوين تاريخ ايران باستان به شيوه علمي زدند. شخص اخير، نماينده تمام عيار طغيان عليه سنت تاريخنويسي است و تنها كسي است كه نه  تنها روش تحقيق كه تفكر تاريخي را در اين دوره ترقي داد وي تاريخ را از ثبت و قايع و سرگذشت شاهان به تحولات اجتماعي و جريانهاي تاريخي برگرداند. در نگارش تاريخ شيوه اتسدلال و استقراء را به كار برد و جريان تاريخ را به توجه به رابطه علت و معلول مورد تامل قرا رداد. وي همچنين، نخستين كسي است كه از اصول علم اجتماع و فلسفه مدنيت بحث نمود و بنيانهاي سياسي و پديده هاي اجتماعي را در تحول تاريخ ايران بررسي كرد و تا امروز گفتارش درباره علل تباهي و زوال ساسانيان پر مايه ترين نوشته هاي فارسي است.[5] يكي ديگر از آثاري كه در همين دوره قابل ذكر است . تاريخ بيداري ايرانيان تاليف ناظم الاسلام كرماني است. كه پس از برقراري مشروطيت نوشته شده است. انتشار اين كتاب از نظر منابع اسناد و سبك منثور آن، فصلي نوين در تاريخنگاري ايارن محسوب مي شود.[6]

      بدين ترتيب صرفنظر از چند استثناء قابل اغماض كه پيشاپيش ذكر شد، تما آثار تاريخي منترشره دوره قاجار را مي توان به شكل زير طبقه بندي كرد.

1-         وقايع نامه ها يا تواريخ ايام : كه توسط مورخان درباره نوشته شده است، مانند روضه الصفاي هدايت و ناسخ التواريخ سپهر. در اين نوع آثار تقريباً هيچ مطلبي از وضعيت اجتماعي مردم و طبقات مختلف جامعه ديده نمي شود. آنچه هست شرح سرگذشت شاهان است به بياني شاهانه و متكلف.

2-         آثار تاريخي ماموران سياسي: مانند كتابهاي ايران ملكم، تاريخ ايران از واتسن و تاريخ ايران، اثر سايكس كه بر روي هم تاريخ ايران را از بدو دوره جديد تا پايان عصر قاجار شرح مي دهند. اين سه كتاب با انگيزه سياسي خاص نگارش يافته و مبتني بر هيچيك از معيارهاي نوين تاريخنگاري نيست. مثلاً ملكم پيش كسوت گروهي از سخنگويان و مناديان امپرياليسم و استعمار بود. تاريخ واتسن با اينكه، آئينه تمام نماي خشم و خروش سخنگوي ناكام امپرياليسم (يعني ملكم) نيست، از پيشداوريهاي جاهلانه نيز مبرا نيست. نوشته سايكس نيز بيانگر سياست استعماري آن دوره از تاريخ است.

3-         خطرات و سفرنامه ها.

سفرنامه ها كه با نوشته هاي سياحان مغرب زمين در دوره صفويه آغاز شد، دامنه خود را تا قرن بيستم كشاند، در اين قرن كساني چون ميلسپو، ويلسن، ملكم و سايكس خاطرات خود را منتشر كردن. تاليفات آنان حاوي اطلاعات بسياري درباره ايران است. اما از تجربيات و دريافتهاي خاصي سرچشمه مي گيرد كه در بسياري موارد آلوده به غرض هاي سياسي است.



[1] - فرمانفرمائيان، حافظ، همانجا، ص 121 – 118 به تلخيص.

[2] - براي اطلاع بيشتر از تاثير اين عامل ر.ك فرمانفرمائيان، حافظ، همانجا ، ص 128 – 126.

[3] - آدميت، فريدون، انحطاط تاريخنگاري در ايران، ص 23-19 به تلخيص.

[4] - نيك بين، نصر الله، اظهار نظر درباره ارزش علمي تاريخ مشيرالدوله ص 145 اعتماد السلطنه كتابي ديگر تحت عنوان خاطرات دارد كه در يكي از مجلات چنين توصيف شده است :«از نظر تاريخ ايران در قرن اخير معتبر ترين و ساده ترين و بالاخره بهترين كتابي است كه نظير و همانند ندارد». اين اظهار نظر به شدت از طرف آقاي دكتر آدميت مورد انتقاد قرار گرفته است. به نظر ايشان تمام اوصاف فوق مگر «ساده  ترين» ناصواب است. اولاً روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه حاوي وقايع درباري مربوط به سال 1292 تا 1313 قمري است. پس با موضوع تاريخ يك قرن اخير جور در نمي آيد. ثانياً شامل همه وقايع آن دوره نيست. ثالثاً خاطرات 280 صفحه اي ميرزاعليخان امين ادوله، از نظر معني و ماهيت مطالب تاريخي به مراتب بر خاطرات 1200 صفحه اي اعتماد السلطنه رجحان دارد. از همه اينها گذشته روزنامه شخصي يك مرد درباري «بهترين و دقيق ترين و مهم ترين» تواريخ نمي تواند باشد.

آدميت، فريدون، انحطاط تاريخنگاري در ايرن ص 27.

[5] - آدميت ، فريدون، همانجا، ص 24.

[6] - فرمانفرمائيان – حافظ، همانجا ص 122.





:: بازدید از این مطلب : 15
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: